ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
نام کتاب: همخونه
نام نویسنده: مریم ریاحی
نوبت چاپ: چاپ دوم
شرح پشت جلد:
عشق خودش خواهد آمد . نمی توان از آن فرار کرد . عشق خودش آهسته آهسته و در گوشه ای می آید و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا می نشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر می کند کم کم مثل ساقه ی " مهر گیاه " در تمام جانت می پیچد و ریشه می دواند به طوری که بی آن نمی توانی تنفس کنی .
خلاصه داستان:
داستان زندگی دختر جوانی است که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماهه با پسر او ازدواج میکند تا مانند دو تا همخونه در کنار هم زندگی کنند و در مقابل ثروت پدر به صورت نصف نصف بینشون تقسیم بشه. این دو زندگی خود را در کنار هم آغاز میکنند و ذره ذره به هم علاقهمند میشوند ...
نظر من نسبت به این کتاب:
یکی از معدود رمانهایی بود که در هنگام مطالعه ی اون لذت خاصی بهم دست میداد!برخوردها و تنشهایی که بین شخصیت دختر و پسر داستان رخ میداد بسیار طبیعی و دلنشین بیان شده بود.یکی از ویژگیهای منحصر به فردی که قلم این نویسنده داشت این بود که حاشیه پردازی بی مورد نداشت و به هیچ وجه در هیچ یک از صفحات رمان احساس خستگی به من دست نداد.پایان رمان هم بسیار دلنشین بود.
جالب بود
منم این رمان را خیلی دوست دارم
جالبه که در خیلی چیزها هم عقیده ایم!
من هم خیلی دوست داشتم