کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

غروب های غریب

نام کتاب: غروب های غریب

نویسنده: مژگان مظفری

ناشر: انتشارات پرسمان

چاپ پنجم سال1389


قسمتی از کتاب:

قبل از سفر بود که هلنا به همراه خواهرش وارد مغازه ی بزرگ دامون شدند.دامون با دیدن آن ها از خوشحالی زبانش بند آمد و خطاب به هلنا گفت:ای بد جنس!چه طور نیم ساعت پیش بهت زنگ زدم چیزی بهم نگفتی.

آلاله به جای او پاسخ داد:هلنا خدای غافل گیری کردنه.دامون مشتری ها را به شاگردش سپرد و خود به انباری کوچک مغازه رفت و به دقیقه نکشید که برگشت.جعبه ی کوچکی به دست داشت.پشت به مشتری هایش و رو به هلنا و آلاله کرد.جعبه را به طرف هلنا گرفت:...ص188


نظر من درباره ی این کتاب:

این رمان شامل458صفحه می شود.ضمن تشکر از خانم مظفری نویسنده ی خوب کشورمون بابت زحمتی که جهت تالیف این اثر کشیده اند باید گفت که ماجرای رمان سعی داشته قسمتهایی از جامعه که درست کار نمی کند را به قلم بیاورد.مانند تعصب خشک و مذهبی که گاها برعکس تصور عموم این تعصبات در زندگی نتیجه ی معکوس دارد چنانکه در طول روایت این اثر نیز نویسنده سعی داشته با مهارت و حرکتی خزنده به این موضوع اشاره داشته باشد و راه حل رفع این مشکل را به گمان من برعهده ی خواننده در طول زندگی اجتماعی واگذار می کند چرا که خود راه حلی در طول تالیف رمان ارائه نداده است.دنیای آرمانی نویسنده همانطور که از اسم رمان پیداست در آینده شکل می گیرد و این دنیای آرمانی در محیطی به دور از افراد نزدیک خانواده و به نوعی در غربت صورت می پذیرد.نگاه نویسنده به عشق و روابط جنسی و خانواده در طول روایت این داستان نگاهی وسیع اما به دور از زیر ذره بین بردن رفتارهای فردی شخصیتهای رمان بوده و با نگاهی کلی سعی داشته مسائل و مشکلات موجود را بیان و قضاوت نهایی را بر دوش خواننده گذاشته است که این می تواند برای گروهی از خوانندگان خاص رمان که با نگاهی تیز مطالب را مطالعه می کنند بسیار مفید باشد.

قهرمان اصلی این رمان دختری است با ویژگی های خاص که می توان گفت دارای فاکتورهایی است که اگر هر شخصی به تنهایی شاید یکی دو مورد را دارا باشد این شخصیت همه را یکجا در خود جمع کرده که از دیدگاه بنده ممکن است اندکی اغراق شده باشد اما در بیان احساسات و امیالی که این شخصیت یعنی هلنا در طول رمان از خود بروز می دهد قلم نویسنده توانا بوده است.شخصیت هلنا تا حد زیادی متکی به خویش و بدون وابستگی تعریف شده و این کمک زیادی به روند داستان و وقوع حوادث آن دارد.اما این شخصیت هیچ پیچیدگی ندارد و فاقد ابعاد احساسی نیست بلکه خیلی ملموس شخصیت وی تعریف شده است.در کل همانگونه که از رده بندی این اثر بر می آید در نهایت نتیجه ی اصلی این داستان همانا مانا بودن عشق بوده و چالشها و مشکلات دیگر اجتماعی که در ابتدا و اواسط ماجرا به آنها اشاره می شود هر چه به پایان کتاب نزدیک می شویم کم رنگ تر می شوند تا جائیکه در پایان خواننده کاملا" غرق در دنیای آرمانی نویسنده که نگرشی عاشقانه و رمانتیک است دست می یابد.

در قسمتی از داستان نویسنده اشاره ایی می کند به اینکه هلنا به طور اتفاقی فردی را در زیر زمین یکی از ویلاهای همسرش می بیند که با وضعی رقت بار در مکانی نامناسب زندانی شده است؛این ماجرا در طرح اولیه بسیار می تواند خواننده را جذب کند اما مشخص نیست به چه دلیل نویسنده از بسط دادن این ماجرای جذاب چشم پوشی کرده و تنها با چند جمله سر و ته قضیه را هم می آورد و خواننده در خماری این که عاقبت آن شخص اسیر شده در زیرزمین چه خواهد شد؛قرار می گیرد!...و این یک اتفاق کاملا غیرعادی در طول روایت این رمان است و فکر میکنم خانم مظفری در تعریف این بخش اندکی کم لطفی کرده اند!همین موضوع در مورد قضیه ی برخورد مسلحانه ایی که در زیر زمین منزل دامون رخ می دهد نیز خواننده رمان را به فکر وا میدارد که آیا هیچ برخورد قانونی با چنین اتفاقی صورت نمی گیرد یا نویسنده از پرداختن به این موضوع نیز کوتاهی کرده است!!!

در کل شخصیتهای این رمان در انتهای داستان تغییر چندانی نمی کنند و این فقط زمان است که می گذرد و افراد با همان خصوصیاتی که از ابتدا داشته اند نیز رمان را به سرانجام می رسانند.

نویسنده سعی داشته در قسمتهایی از رمان نیز نیم نگاهی به مذهب و مذهبیون بیندازد که در نهایت می توان این کلیت را در نظر گرفت که بیشتر انتقادی بر متعصبین افراطی مذهبی در این اثر به چشم میخورد و نقاط مثبت مد نظر نبوده...

در انتها باز هم از خانم مظفری تشکر و آرزوی داشتن قلمی مانا برای ایشان را دارم.