کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

همخونه

نام کتاب: همخونه

نام نویسنده: مریم ریاحی   

نوبت چاپ: چاپ دوم  

شرح پشت جلد: 

عشق خودش خواهد آمد . نمی توان از آن فرار کرد . عشق خودش آهسته آهسته و در گوشه ای می آید و در گوشه ای از قلب مهربانت آرام و بی صدا می نشیند و تو متوجه اش نخواهی بود و بعد ذره ذره قلبت را پر می کند کم کم مثل ساقه ی " مهر گیاه " در تمام جانت می پیچد و ریشه می دواند به طوری که بی آن نمی توانی تنفس کنی .
خلاصه داستان: 

داستان زندگی دختر جوانی است که بنا به خواست پدرخوانده خود به صورت شش ماهه با پسر او ازدواج میکند تا مانند دو تا همخونه در کنار هم زندگی کنند و در مقابل ثروت پدر به صورت نصف نصف بینشون تقسیم بشه. این دو زندگی خود را در کنار هم آغاز میکنند و ذره ذره به هم علاقه‌مند میشوند ...  

نظر من نسبت به این کتاب: 

یکی از معدود رمانهایی بود که در هنگام مطالعه ی اون لذت خاصی بهم دست میداد!برخوردها و تنشهایی که بین شخصیت دختر و پسر داستان رخ میداد بسیار طبیعی و دلنشین بیان شده بود.یکی از ویژگیهای منحصر به فردی که قلم این نویسنده داشت این بود که حاشیه پردازی بی مورد نداشت و به هیچ وجه در هیچ یک از صفحات رمان احساس خستگی به من دست نداد.پایان رمان هم بسیار دلنشین بود.

صوفیگری

نام کتاب:صوفیگری 

نویسنده:احمدکسروی 

ناشر:انتشارات پایدار 

قسمتی از کتاب: 

صوفیگری همچون بسیار چیزهای دیگر؛از فلسفه یونان برخاسته است.بنیادگزار آن چنانکه گفته می شود؛پلوتینوس نامی از فیلسوفان یونان یا روم بوده.پلوتینوس سخنان بسیاری به زبان فلسفه گفته که کوتاه شده آن با زبان ساده اینست:در جهان آنچه هست همه یکچیز است.خداست و چیزهای دیگر از او جدا شده اند.روان آدمی به اینجهان آمده و گرفتار ماده شده؛و اینست همیشه باید از این جهان و از خوشیهایش گریزان؛و در آرزوی پیوستن به آن سرچشمه یا میهن خود باشد.(ص 9 -گفتار یکم)

نظر من نسبت به این کتاب: 

این کتاب با اینکه نتیجه ی تحقیق احمدکسروی در مقوله ی صوفیگری در ایران و تقریبا در جهان است اما اصلا به دلم ننشست چرا که بسیار مغرضانه و با ادبیاتی نکوهیده فرقه ی صوفیگری را زیر سوال برده!در بسیاری از قسمتهای کتاب توهینهایی بسیار ناپسند که از شخصیت فردی چون احمدکسروی بعید می باشد به چشم میخورد و گاه این عقیده در من شدت می گرفت که جناب احمدکسروی گویا ذاتا" با مقوله ی صوفیگری مشکل داشته و در این کتاب خواسته تمام عقده های خودش رو بیرون بریزه!درسته که این کتاب پر هست از تحقیقاتی که جناب کسروی از صوفیان و رفتار اونها داشته اما به نظر من به دلیل موقعیت تاریخی و گاهی نبودن آن صوفیان در قید حیات لذا این محقق نتوانسته دلیل اصلی گفتار و رفتار آنها را از زبان خود این افراد بشنود و به همین خاطر برخورد تند و مغرضانه و برداشت شخصی وی از وقایع سبب نفرتش از صوفیان گشته و در نهایت منجر به تالیف چنین کتابی شده است!در کل این کتاب زیاد به دلم ننشست!

گاهواره

نام کتاب:گاهواره 

نویسنده:شمس آل احمد 

چاپ سوم:پاییز1356 

ناشر:انتشارات رواق 

بخشی از کتاب: 

جلال؛شش ساله بود که مرا زادند.بچه که بودم؛به من میگفت:سنجاق قفلی! 

ته تغاری بودم.آخرین فرزند مادر.پدرم فروتن و بی توجه سرم داد می کشید:کره خر! 

زن پدرم این را به حساب خویشتن شناسی خود می گذاشت.از این اسم گذاری خوشش نمی آمد.پدر را سرزنش می کرد.(سوگلی پدر بود و تنها فردی که جرات این کار را داشت)و مرا با نوازش صدا می زد:کوپل جون!بیا پیش خودم! 

نظر من نسبت به این کتاب: 

یک مجموعه داستان بسیار زیبا و دلنشین بود.تا قبل از این کتاب نمیدونستم که جلال آل احمد برادری به نام شمس هم داشته که او نیز نویسنده بوده!از قلم شمس خوشم اومد.حقایق جامعه رو با زبانی بسیار ساده بازگو کرده.قشنگترین قسمت این کتاب به نظرم مربوط میشد به قسمت((آنچه در باران گذشت))که وقایع زمان فوت جلال را عینا" به تحریر در آورده و حتی از سیمین دانشور هم سخن گفته شده که در زمان فوت جلال چه حال و روزی داشته!...