کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

حریم عشق

نام کتاب:حریم عشق 

نویسنده:رویا خسرو نجدی 

چاپ پانزدهم۱۳۸۴ 

ناشر:انتشارات رفاه 

قسمتی از کتاب: 

تصمیم گرفتم مهارتم را در راندن اتومبیل به رخش بکشم.پایم را تا آخرین حد بر روی پدال گاز فشردم ماشین از جا کنده شد و با سرعت سرسام آوری به جلو رفت.دو سه مرتبه عمدا ماشین را به این طرف و آن طرف اتوبان منحرف کردم می خواستم او را بترسانم تا از من بخواهد آهسته برانم ولی او کف دستهایش را محکم به هم کوفت و هیجان زده فریاد کشید:آفرین تندتر.از جسارت او تعجب کردم به نظرم پدیده ای عجیب آمد تا به حال دختری چون او ندیده ام. 

نظر من درباره ی این کتاب: 

این رمان مشتمل بر۴۶۴صفحه است.از نظر فضاسازی نویسنده خواننده را به سالهای دهه ی۵۰میبرد.طرز برخوردها و نحوه ی گفتار و نوع زندگی افراد در این رمان هیچ شباهتی به زندگی امروزی ندارد و همین می تواند یکی از دلایل محکمی شود برای جوانانی که جویای رمانهای امروزی برای مطالع هستند تا از خواندن چنین رمانی سر باز زنند!عشقی رویایی و برخوردهایی بیش از اندازه احساسی و غیر منطقی از دید خوانندگان حرفه ایی رمان امروزی موضوع جذابی نخواهد بود ولی در کل نویسنده سعی داشته نداشتن تفاهم در طرفین را معضل اصلی بر هم ریزی کاخ رویایی عشق در میان دو جوان عنوان کند و به عبارتی هم کفه بودن تنها در مرتبه ی مالی گنجانده نمی شود بلکه اگر تمام زوایای روابط اجتماعی میان دو جوان هم کفه به نظر برسد اما از نظر طرز فکر و تقلی آنان از محید زندگی خویش با یکدیگر هم رای نباشند در نهایت چیزی جز جدایی و سرخوردگی در این عشق حاصل نخواهد شد و موضوع دیگری که درست در آخرین لحظات ماجرا به قلم کشیده میشود این است که ماندگاری اولین عشق حتی اگر به شکست انجامیده باشد اما تداوم آن در ذهن طرفین ابدی است.ایرادی که میشه به این کتاب گرفت به نظر من مبهمی پایان ماجراست که اصلا دلچسب نیست و حتی کششی در خواننده هم ایجاد نمیکند برای اینکه در ذهن خویش صحنه پردازی کرد و خود برای ماجرا پایانی در نظر بگیرد...به نظر من نویسنده ی این رمان در پایان به یک بی حوصلگی مفرط رسیده و تنها خواسته یک پایان برای اثرش نوشته باشد نه یک جمع بندی صحیح!

پاییز من بهار تو

نام کتاب:پاییز من بهار تو 

نویسنده:نسرین قدیری 

ناشر:شادان 

چاپ اول-زمستان۸۸ 

قسمتی از کتاب: 

مهتاب فکر می کرد شاید کیارش سری به ایران بزند اما وقتی با او صحبت کرد فهمید که او به هیچ وجه قصد آمدن به کشورش را ندارد و تا تمام تحقیقاتش را به پایان نرساند به ایران بر نمی گردد و آن هم خدا میدانست تا چند سال طول خواهد کشید.بهمن ماه فرا رسید و کیارش هر روز با حودش حساب میکرد که ماهان چه موقع فارغ خواهد شد و وقتی اول اسفند فرا رسید دیگر کیارش مطمئن شده بود که همسر سابقش زایمان کرده و فرزندشان به دنیا آمده است. 

نظر من درباره ی این کتاب: 

کتاب شامل۴۵۷صفحه است و نویسنده به خوبی توانسته درد فقر و مشکلاتی که در پی آن برای افراد یک جامعه پدید می آید را به تصویر بکشد.از تنگدستی و اعتیاد به مواد مخدر و تن فروشی که از معضلات جدی یک جامعه به حساب می آید خیلی به جا و به موقع صحبت شده است و در نهایت فقدان روابط صحیح عاطفی میان اعضای یک خانواده که شکاف حقیقی را در طول مسیر تشکل یک زندگی پدید آورده و بنیان آشیانه ایی را بر باد میدهد نیز بسیار ماهرانه با قلم مولف دراماتیزه شده است. و در پایان نویسنده با نگاهی که سعی داشته مظلومیت زنان را در جامعه ی ایران در قالبی نو به تحریر درآورد نیز مهارتش در خور تحسین  می باشد.

کسی پشت سرم آب نریخت

نام کتاب:کسی پشت سرم آب نریخت 

نویسنده:نیلوفر لاری 

ناشر:نشر البرز 

چاپ چهارم-بهار ۱۳۸۵ 

قسمتی از کتاب: 

چند دقیقه بینمان به سکوت گذشت.بعد خانم رزیتا اشکهایش را با دستمال پاک کرد و گفت:بسیار خوب.بردیا باید هر چه سریعتر از خاک ایران دور شود...نمی خواهم پسرم را به جرم گناهی که بی اختیار انجام داده از دست بدهم...در این مورد هیچ حرفی با کسی نزن!من هر چه سریع تر ترتیب عروسی تو را با بردیا می دهم!بعد هم برای همیشه می ورید فرانسه! 

نظر من درباره ی این کتاب: 

هر کتابی هر قدر بد اما برای یک بار خواندن ضرری را متوجه ی انسان نمی کند که هیچ بلکه بر داشته های ذهنی وی نیز می افزاید...این کتاب مشتمل بر۶۰۵ صفحه است و در پایان خواندن این رمان تنها چیزی را که عاید من کرد خستگی بیش از حد فکری بود به طوریکه به معنی واقعی از وقتی که جهت مطالعه ی آن صرف کرده بودم پشیمان شدم!شخصیت پردازی نویسنده در این کتاب آن هم با وضعیتی که برای خواننده ایجاد استرس عصبی کند و آنقدر این فشار زیاد باشد که خواننده نتواند برداشت صحیح از مطالب کرده و فقط در پی این باشد که شاید بالاخره در جایی نویسنده دلش به رحم آید و دست از ادامه ی فرود آوار بدبختی بر سر شخصیت رمان بردارد صفحات را یکی یکی پشت سر میگذارد اما دریغ از یک روزنه!شخصا هیچ وقت این کتاب را برای مطالعه به دیگران توصیه نخواهم کرد.