کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

قدرت دعا

نام کتاب : قدرت دعا 

نویسنده : کاترین پاندر 

مترجم : مینا اعظامی 

چاپ پنجم پاییز۱۳۸۶ 

ناشر : صورتگر 

قسمتی از کتاب: 

من و همسرم از تعطیلات کریسمس به خانه باز می گشتیم.کودک هفت ماهه مان نیز با ما بود.در کوههای پنسیلوانیا که از همه جا دور است ماشین ما خاموش شد.هوا رو به تاریکی می رفت.کودک ام گریه می کرد و همسرم بسیار خشمگین گشت.او از خودرو خارج شد و کاپوت را بالا زد اما علت خرابی را نفهمید.در آن اثنا من عبارت تاکیدی یکی از...ص۵۹ 

نظر من درباره ی این کتاب: 

کتاب مشتمل بر۲۳۱صفحه است.در تمام قسمتهای کتاب سعی شده است راهکارهایی مناسب و در خور توجه و گاها بسیار تاثیر گذار برای انسانهایی که به نوعی از همه چیز ناامید گشته و قدرت الهی را فراموش نموده اند بیان شود.سرتاسر کتاب پر شده است از خاطرات اشخاصی که دراوج ناامیدی و یا ناباوری جرقه های ایمان یکباره در وجودشان با درک رحمانیت الهی یکباره شکوفا میگردد و از دره ی ژرف تنهایی و شکست به اوج خوشبختی و موفقیت نائل می گردند.این کتاب از آن دست کتابهایی است که به نظر من خواننده باید برای درک هر قسمت وقت کافی بگذارد و از هیچ بخش آن سرسری نگذشته و هرگز مطالب کتاب را با عجله مطالعه ننماید.کتاب تاثیر خوبی در زندگی هر شخصی می تواند داشته باشد.

طلوع سپیده

نام کتاب:طلوع سپیده
نویسنده:فرناز نخعی
نشر البرز
437 صفحه 

قسمتی از کتاب: 

سرم را بلند کردم،دستش را مقابلم گرفته بود و کفّ دستش حلقه اش برق میزد.با اینکه میدانستم پویا رفتنی است،اما از این کارش بیشتر دلم گرفت،احساس کردم هنوز به قدر کافی دلش خنک نشده و با این کار میخواهد مرا به منتهای خواری برساند،وگرنه پس دادن حلقه اون بعد از دو سال،چه معنایی میتوانست داشته باشد؟حلقه را از کفّ دستش برداشتم و به آن خیره شدم...

نظر من درباره ی این کتاب: 

در این رمان هرگز کلیت جامعه به قلم آورده نشده و تنها به بخش بسیار بسیار کوچکی از زندگی یک دختر و پسر جوان که می توان از دیدگاه یک رمان صرف به آن نگریست قلمفرسایی شده است.نویسنده در بیان ماجرای این رمان هیچگونه قصد تغییر یا بهبود در برخی قسمتهای جامعه را نداشته و با اینکه رمان یک رمان عاطفی-اجتماعی است اما در زمینه داستانسرایی فعال بوده نه در زمینه ی سازندگی یک جامعه!
تنها در بخش کوتاهی از رمان اشاره شده است به ایرادی که در جامعه ی امروز ما خصوصا در مراکز مذهبی مثل مساجد عیان است و آن اینکه شبها درب مساجد به روی مردم بسته بوده و دختری مانند سپیده که بنا به دلایلی از خانه گریزان گشته حتی در مسجد که مکانی برای عبادت و به عبارتی خانه ی خدا نام دارد نیز جایی نداشته و در نهایت باید به جایی غیر پناه ببرد!...اما نویسنده در نهایت راهکاری برای این معزل بیان نداشته و گویی آن را یک امر عادی دانسته زیرا هیچ بررسی در ادامه ی رمان نسبت به آن انجام نمیدهد در حالیکه می توانسته با مانور روی این معزل راهکار نیز ارائه بدهد اما...!!!
در قسمتی از رمان نویسنده اشاره میکند به این که در کشورهای خارجی استادان دانشگاه به قدری آزادی عمل دارند که حتی با گیلاسی از شراب در سر کلاس حاضر می شوند!!!!!!!!!...خانم نخعی عزیزم آیا به راستی چنین است؟...ما همه می دانیم که در مراکز آموزشی هیچ کشور خارجی چنین امری هرگز محقق نگردیده و استعمال دخانیات و مصرف مشروبات الکلی در مراکز آموزشی خصوصا دانشگاهها برای اساتید همواره ممنوع بوده و هست...پس چرا باید چنین تصویری از یک جامعه ایی جدا از جامعه ی خود به جوانان ارائه دهیم؟!!!!
در این رمان دنیای آرمانی نویسنده دائم در آینده سیر میکند و دنیایی که نویسنده برای شخصیتهایش ترسیم میکند جهانی عاری از غم و آکنده از خوشبختی می باشد.این دنیا برای شخصیت زن رمان در ابتدا دست یافتنی و سپس یکباره تحقق نیافتنی میگردد که این خود نشان از ناپختگی شخصیت اول رمان دارد...شخصیتی عجول و دمدمی و به عبارت دیگر بسیار بی تجربه!
نویسنده در هیچ کجای رمان سعی نکرده این دنیای آرمانی سپیده را با بیان شیوای خویش بسط داده و برای خوانندگان جوان دستیابی به آنچه در دنیای آرمانی آینده ی سپیده که دائم در ذهنش نقش می بندد توضیح صحیح و روشنگری ارائه دهد!
نگاه داستان به عشق و روابط جنسی و خانواده نگاهی تکراری بوده و حرف تازه ایی برای قشر جوان ندارد اما داستان از ماجرایی پرجاذبه برخوردار است خصوصا پس از یک سوم ابتدایی داستان یکباره ماجرا رنگ و بوی خاصی به خود گرفته و هر لحظه میل و کشش خواننده برای دنبال کردن آن در عین تکراری بودن نگاه به عشق و مسائل جنسی و خانواده لیکن شدت می یابد!
در ماجرا تناقضاتی که عموی سپیده در خانواده نسبت به عشق به سبب دید سنتگرایانه ی خود به وجود می آورد به خوبی مطرح می گردد و در اینجا نویسنده سعی داشته اوج خلاقیت خویش را به نمایش بگذارد.
قهرمان اصلی رمان که یک دختر است از اقشار معمولی جامعه انتخاب شده و ویژگی بارزش بی تجربگی و دمدمی مزاج بودنش در مقوله ی گزینشها می باشد!...که به زیبایی خاصی توسط نویسنده دراماتیزه گشته است.
رابطه ی بین قدرت شخصیت زن و مرد این رمان سعی شده پا یا پای نشان داده شود اما در نهایت نقش منفعل و تا حد زیادی سرخورده ی زن و از خودگذشتگی و سرکوب کردن امیال و زیر پا گذاشتن غرور جز شاخصه ی رمانهای جامعه ی ایرانی است که این داستان نیز از این مقوله مستثنی نبوده است!
شخصیتهای اول این رمان پیچیدگی نداشته و به خوبی برای خواننده قابل درک می باشند...شخصیتها سیاه یا سفید تعریف نشده بلکه خاکستری هستند یعنی گاه در عین خوبی دچار خطاهایی هم میگردند که این در روند طبیعی رمان بسیار خلاقانه پیش رفته است.
نویسنده سعی کرده از نگاه سیاسی در متن همواره پرهیز کند و همانطور که قبلا اشاره کردم یک رمان عاطفی صرف تحویل خواننده داده است اما در قسمتهایی از داستان بی آنکه اشاره ی مستقیم به برخی مسائل بکند ولی نگاه نویسنده به مسائل مذهبی کاملا" عیان می گردد و تعصبات بی پایه ی مذهبی را اندکی زیر سوال می برد!
داستان پایانی خوش داشته و در ادامه ی سیر حوادث هیچ واقعه ایی غیرقابل پیش بینی نبوده و به خواننده شوک لازم را وارد نمی کند ... به عبارتی قلم نویسنده بسیار آرام و این حس به خواننده نیز در طول مطالعه ی آن به خوبی منتقل میگردد و تغییر شخصیت زن اصلی رمان در پایان ماجرا به خوبی مشهود بوده و این نیز خود دلیل دیگری بر القای یک حس خوب به خواننده می باشد.

چهار متن از زندگی حلاج

نام کتاب : چهار متن از زندگی حلاج 

نویسنده : لویی ماسینیون 

مترجم : قاسم میرآخوری 

ناشر : یادآوران 

چاپ اول اردیبهشت۱۳۷۹ 

قسمتی از کتاب: 

ابن فتح از محمد بن حسین نقل کرده که از از عبدلله بن علی شنید که عیسی قصار گوید:آخرین کلامی که حسین به هنگام دار آویختن بر زبان گفت:((حسب الواجد افراد الواحد له)) بود(آنچه اهل وجد می خواهد ذات احد است تنها با وی!)و هیچ شیخی نیست که آن را شنیده و به خاطر وی متاثر نشده باشد و چنین کلام را زیبا نیافته باشد. ص۱۱۲ 

نظر من درباره ی این کتاب: 

در این کتاب زندگی حلاج از کودکی تا زمان به دار آویخته شدن را به قلم کشیده اند.البته از آنجائیکه نویسنده یک فرد غیر ایرانی بوده و تنها به سبب تحقیق برای یافتن هدف حلاج این کتاب را به رشته ی تحریر درآورده نباید خیلی به روایات کتاب استناد کرد چرا که دائم نقل جملات از فلانی و فلانی از فلانی و فلانی از فلان شخص می باشد که در نهایت بیشتر متون مندرج را می توان بر پایه ی حتی شایعات و بزرگنمایی های نابجا و گاه تهمتهای ناروا به حلاج دانست که صد البته در میان خیل عظیم روایات مندرج در کتاب می توان به برخی زوایا که جنبه ی حقیقی داشته نیز اشاره نمود.روی هم رفته کتاب سعی نکرده قضاوتی بر اعمال حلاج داشته باشد بلکه این محقق خواسته در نهایت خود خواننده دست به داوری برده و درباره ی حلاج و عقایدش نظر بدهد.کتاب مشتمل بر۲۴۸صفحه است که در بیشتر صفحات مطالب تکراری بوده و گاه حوصله ی خواننده را سر میبرد اما در نهایت من شخصا با خواندن این کتاب زوایای دیگری از زندگی و هدف حلاج برایم روشن شد که شیرینی و حلاوت این اثر بر بی طعمی آن چربید و لذت خاصی پس از به پایان رسانیدن کتاب از نظر احساسی به بنده دست داد.