کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

بیگانه ای با من است

نام کتاب : بیگانه ای با من است

نام نویسنده : جوی فیلدینگ

مترجم : شهناز مجیدی (حمزه لو)

ناشر : شادان

نوبت چاپ ششم تابستان1391


قسمتی از کتاب:

به خیابان((بیکون))رسید.نزدیک بود با عابری تصادف کند.او به خیابان پرید.نه!من نمی توانم پیش پلیس بروم.به خودت نگاه کن!تو یک آشغالی!هیچ کس حرفت را باور نمی کند.

چیزی برای باور کردن نبود.چه مدرکی داشت که کسی برایش توطئه چینی می کند؟حتی خودش را به یاد نمی آورد ؛ چه رسد به چیزهای دیگر!فراموشی عصبی باعث می شود که او یک مقدس باقی بماند.((واقع بین باش! و برو گمشو! سعی کردم ولی نتوانستم!))چند دقیقه به علامتی خیره شد تا به یاد آورد که دقیقا" چه معنی دارد.حروف بزرگ آبی و طلایی اعلام می کردند:((داروخانه ی بیکون))... ص237


نظر من درباره ی این کتاب:

کتاب مشتمل بر416صفحه است و از دیدگاه من یکی از مهیج ترین و زیباترین آثار جوی فیلدینگ به شمار می رود.ماجرا مربوط به زندگی زن جوانی است که بر اثر یک شوک عصبی بزرگ دچار فراموشی گشته و این فراموشی بهانه ی خوبی می شود برای یکی از اعضای نزدیک خانواده اش تا وی را با کمک داروهای قوی اعصابی که به او می خوراند دچار افسردگی شدید کرده و سپس به اهداف خویش دست یابد...اما در این میان به جهت بازگشتهای کوتاه خاطرات مبهمی که از گذشته به ذهن وی هجوم می آورد او گمان را بر این میگذارد که افرادی قصد نابودی وی را دارند و در این میان بار دیگر در اثر وقوع یک اتفاق ساده اما ناگهانی تمام گذشته را به روشنی در خاطر خویش می بیند و درست در این لحظه است که متوجه ی تمام واقعیات اطرافش می گردد و ...

این داستان به خوبی روایت مشکل میان یک زوج را که مرد خانواده جراح متخصص کودکان و خود زن یک خانه دار می باشد به نمایش می گذارد ؛ زوجی که از دیدگاه یک جامعه ی شهری خانواده ی موفق و ثروتمند و به اصطلاح بی غم به نظر آمده اما در درون و بطن خانواده مشکلی بس عظیم وجود دارد که شخصیت اول داستان بعد از مراجعه به مدرسه ی فرزندش متوجه ی آن میشود.

مشکل به قدری زیبا و دقیق بزرگنمایی شده است که هر خانم خانه دار و یا اصولا" هر مادری بعد از مطلع شدن از چنین معضلی شاید ساعتها به فکر فرو رفته و با خود بگوید:اگر چنین مشکلی در خانواده ی من وجود داشت من چه باید میکردم؟

در این کتاب دو رویی و ریا و تزویر توسط یک فرد که عضو اصلی خانواده می باشد به خوبی به قلم آورده و در پس هر جمله ایی که از دید خواننده می گذرد دقایقی فکر را با خود به همراه می آورد.

چگونگی برخورد صحیح با این مشکل که در ادامه ی ماجرا توسط نویسنده ی توانا نوشته و به وسیله ی مترجم ماهری همچون خانم حمزه لو تعبیر گشته به خواننده کمک فراوان می کند که در نهایت متوجه ی اوج و بزرگی مشکل گشته و نحوه ی برخورد با این معضل را نیز در منطقی ترین شکل به او آموزش میدهد.

مطالعه ی این کتاب را به تمام افرادی که خواهان مطالعه ی رمانهای مهیج هستند و همچنین به تمام بانوان متاهل و خانه دار پیشنهاد میکنم و مطمئنم از خواندن این رمان نهایت لذت را خواهید برد.

محکوم به نیستی

نام کتاب : محکوم به نیستی

نام نویسنده : جوی فیلدینگ

مترجم : تکین حمزه لو

ناشر : انتشارات شادان

نوبت چاپ چهارم بهار1389


قسمتی از کتاب:

نانسی از او پرسید:در مورد مدل آخر چه نظری داری؟همانی که گربه داشت.

بعد بدون مکث خودش جواب داد:جورجیوس بود ؛ دخترم!

با صدایی آمیخته به غرور و فخر خندید:دخترم مانکن است.

جیل با صدای بلند گفت:اصلا" فکر نمی کردم اسلوان اینقدر بزرگ شده باشد.

نانسی به طرف او برگشت و برای اولین بار جیل را دید.

- خدای من!نمی دانستم تو هم آمدی _ معترضانه به لورا نگاه کرد _ لورا تو اصلا" به من نگفتی که با جیل می آیی.

- می خواستم غافلگیرت کنم... ...ص198


نظر من درباره ی این کتاب:

کتاب مشتمل بر339صفحه است.روایت ماجرای این رمان مربوط به زندگی مادری میشود که دختر6ساله اش توسط مردی مورد تجاوز قرار گرفته و سپس به قتل می رسد.مادر به دلیل غرایز احساسی و مادرانه اش بعد از اینکه از ناحیه ی پلیس ایالتی جهت یافتن قاتل دخترش ناامید می گردد خود اقدام به جستجو جهت یافتن قاتل میکند. در طول روایت داستان خواننده اطلاعات خوبی در زمینه ی قوانین کیفری و جزایی امریکا به دست می آورد که می توان این را یکی از محسنات کتاب دانست لیکن در کل ماجرا با اینکه می توانست بسیار پر تنش و مهیج تر نوشته شود اما از روال بسیار آرام و بی هیجان برخوردار می باشد و جز در یکی دو مورد خواننده را دچار هیجان نمی کند.نویسنده در این کتاب بیشتر از آنکه بخواهد رمانی ماجرایی و جنایی در اختیار خواننده بگذارد در نظر داشته از نظر روانشناسی و احساسی مادرانی که اینگونه داغدیده هستند را مورد بررسی قرار دهد که همین موضوع شاید در برخی لحظات باعث خستگی خواننده میگردد!

زمانی برای گریستن نیست

نام کتاب:زمانی برای گریستن نیست 

نام نویسنده:جوی فیلدینگ 

مترجم:شادان مهران مقدم 

ناشر:انتشارات شادان 

چاپ تابستان۱۳۸۵ 

قسمتی از کتاب: 

او آنجا ایستاده بود.جلوی اجاق گاز روی یک قابلمه بزرگ خم شده و پشتش به بانی بود.شلوار جین تنگی به پا داشت که هیکل لاغرش را در بر میگرفت.موهای بلوندش دورش ریخته و یک قاشق چوبی بزرگ در دست راستش بود.حتی پیش از آنکه برگردد بانی می توانست صورتش را ببیند و لبخند شیطانی اش را حس کند. 

- تو اینجا چی می کنی؟ 

صدای بانی آنقدر ضعیف بود که خودش هم مطمئن نبود صدایش درآمده است. 

روی پاشنه چکمه های چرم قهوه ای اش چرخید و به آهستگی به طرف بانی برگشت. 

- فکر میکردم تو می خواستی مرا ببینی و پیش خود گفتم اکنون زمان خوبی برای ملاقات خواهر بزرگم می باشد. 

برای یک لحظه بانی آنچنان گیج شده بود که قادر نبود صحبت کند... 

نظر من درباره ی این کتاب: 

این رمان یکی از سنجیده ترین و زیباترین کارهایی بوده که تا کنون خوانده ام.تحلیل زیبای اجتماعی و جذابیت داستان و ماجرای کشش دار آن برعکس کتابهای آبکی رمانهای امروز موجود در بازار ایران سبب شد بی وقفه خواندنش را ادامه دهم و لحظه ایی کتاب را زمین نگذارم. 

مشکلات مستتر در جامعه و روابط ناصحیح عاطفی میان اعضای یک خانواده و در نهایت ناهنجاریهایی که در پی این معضلات برای تک تک افراد پیش می آید به قدری خواندنی و جذاب به قلم کشیده شده است که از نظر من مطالعه ی این کتاب برای هر خانم متاهل و حتی هر دختر جوان الزامی است.کتاب مشتمل بر۳۹۰صفحه است اما به قدری زیبا و جذاب تالیف و ترجمه گشته که در تمام طول مدت مطالعه لحظه ایی خستگی را حس نکردم...بی نهایت لذت بردم.