کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

شاه ماهی

نام کتاب: شاه ماهی

نویسنده: عاطفه منجزی

ناشر: نشرعلی

چاپ پنجم تهران 1392


قسمتی از کتاب:

ماهنوش به سمت او چرخید و مستاصل و کلافه نگاهش کرد که کامران ادامه داد:چیه خب؟میخوام خیالت جفت مونو راحت کنم که دیگه از غریبه و نامحرم و هیچ کاره خبری نیست!

دندانهای زن جوان از حرص بر هم فشرده شد؛طوری که انقباض فکش را می شد از روی عضلات چهره اش به خوبی تشخیص داد.کامران بی توجه به نگاه عصبی به نگاه عصبی و فک منقبض شده ی او؛همان طر که دستش را جلو گرفته بود با خونسردی و سماجت دوباره به دست چپ ماهنوش اشاره کرد و گفت:دست؛...دست چپت!

ماهنوش از گوشه ی چشم متوجه ی خانم تاج شد که با لذت و لبخندی محو آنها را زیر نظر گرفته بود؛ناچار دست لرزانش را کمی جلوتر برد.....ص156


نظر من درباره ی این کتاب:

این رمان مشتمل بر668 صفحه است.

در ابتدا تشکر ویژه میکنم از نویسنده ی خوب کشورمون خانم عاطفه منجزی که مطمئنا" جهت تالیف این کتاب زحمت و زمان زیادی را صرف نموده اند و به او خسته نباشید می گویم.

در حالت کلی می توان گفت که داستان کلیت جامعه را تا حد زیادی ناعادلانه می شمارد!

به تصویر کشیدن زن جوانی که از سوی همسر مرحومش مورد ظلم بسیار واقع شده و سپس تنهایی او به دلیل نبودن اعضای خانواده در کنارش و حمایت نشدن از سوی جامعه  مکررا" مورد بی عدالتی و ظلم واقع می شود؛ اما نویسنده در هیچ کجای ماجرا سعی در بهبود بخشهای ملموس ناعادلانه ی اجتماع ندارد و تنها به بیان ایرادها در قالب ماجرا پرداخته و راهکاری برای رفع مشکلات ارائه نمی دهد!خصوصا" در قسمت مظلومیت بانوان و ظلمی که در حق یک زن حاضر در جامعه روا می گردد راه علاجی بیان نشده و تنها با حضور فردی به نام کامران که همچون یک سوپرمن و یا یک رابین هود عمل میکند خواسته بار دیگر زن را با تحت حمایت قرار دادنش زیر سایه ی مردی دیگر از تنگنا رهایی بخشد!

نویسنده دنیای آرمانی خواننده را در ظهور فردی مانند کامران تداعی و معنا می بخشد و هر چه در روند ماجرا جلوتر می رویم روال داستان گونه ایی هندی وار به خود میگیرد!

نویسنده خواسته یا ناخواسته راه حلی برای درمان درد و رنج زن ارائه نمی دهد و تنها حضور فردی به نام کامران را گزینه ی مناسب برای فرار از مشکلات برحق جامعه ی زنان امروز بیان میکند!

نگاه نویسنده به عشق و روابط جنسی و خانواده تا حد زیادی مرا به یاد فیلمهای هندی می انداخت و حس میکردم ماجرای این رمان تاثیر زیادی از فیلمهای هندی را در خود مستتر نموده است.

قهرمان اصلی داستان با توجه به نام کتاب و شروع ماجرا زن جوانی به نام ماهنوش معرفی می شود اما رفته رفته زمانیکه همگام با وقایع پیش می رویم قهرمان جای خود را با مردی به نام کامران عوض میکند که تا پایان ماجرا نیز قهرمان بودن در قالب کامران باقی می ماند که این خود نشان دهنده ی برتری مرد را بر زن نمایش داده و تکیه کردن زن را به جنس مخالف برای رهایی از مشکلات به خوبی نمایان می سازد!

قهرمان مرد ماجرا از قشر معمولی جامعه نمی باشد گرچه خودش تمایل دارد از القاب و عناوین به جا مانده از نسل قاجار فرار کند ولیکن در نهایت و با تمام تلاشی که نویسنده در امر رد کردن جاه و جلال شاهزادگان قاجار دارد لیک این شخصیت باز هم از همان ثروت و از همان القاب سود می برد اما با نقابی متفاوت و امروزی!

قدرت کش مکش و جدال میان دو جنس مخالف در این رمان به هیچ وجه مساوی نیست و در همه حال سعی در برتر جلوه دادن شخصیت مرد کاملا مشهود می باشد!

من از حضور نویسنده ی توانایی چون خانم منجزی سوالی دارم و آن این است:

زنی مانند ماهنوش که دارای تحصیلات عالیه بوده و در اجتماع حضوری فعال داشته چطور می شود یکباره چنان از نظر شخصیتی دچار تزلزل گردد که حتی متوجه نشود داروهایی که همسر اولش به وی می دهد همگی مخدر و یا ضدبارداری هستند؟

و یا در قسمتی از رمان که ماهنوش فرزند خویش را در دوران بارداری ماههای آخر ؛ از دست می دهد چطور ممکن است این زن با توجه به سابقه ی بیماری افسردگی که داشته و مصرف داروهایی که وی را دچار اعتیاد و در نهایت افسردگی میکرده حالا بعد از دست دادن فرزندش بیماری افسردگی وی بازگشتی ندارد؟...البته خانم منجزی اشاره ی کوتاهی به ناراحتی ماهنوش می کند اما با کمی تحقیق می توان پی به این امر برد که بازگشت بیماری افسردگی در زنانی که سابقه ی این بیماری را دارند بعد از زایمان با شدت هر چه تمام تر بوده و بهبودی در کوتاه مدت از محالات است!

قهرمان زن رمان هیچ پیچیدگی شخصیتی ندارد و بیشتر رفتارش مانند یک زن بیسواد و به دور از جامعه می باشد و از نگاه من رفتاری کاملا" به دور از منطق را از شخصیت یک زن به نمایش گذاشته است.

قهرمان خوب داستان که بیشتر در قالب کامران یعنی مرد ماجرا معرفی شده است نیز خطاهایی از خود بروز می دهد که این نقطه ی مثبت ماجراست چرا که شخصیت کاملا" سفید از قهرمان ساخته نشده بلکه یک شخصیت خاکستری را به نمایش می گذارد اما در نهایت خوبیها بر بدیهای وی نماد بیشتری را به خود اختصاص میدهد در حالیکه این ویژگی در شخصیت زن رمان به چشم نیامده و بیشتر از او یک فرد دست و پا چلفتی و بی عرضه نمایش داده شده است!

نگاه نویسنده به حکومت اصلا مشخص نیست و گویا نویسنده از این یک قلم مقوله در کل ماجرا فاکتور گرفته و تاریخ وقوع داستان نیز در هیچ کجای ماجرا به خوبی مشخص نمی باشد.

از بخشهای حکومتی تنها حضور پلیس آن هم در ابتدای ماجرا یاد شده و مابقی در محدوده ی روابط میان یک خانواده ی از هم گسیخته ادامه می یابد.

نویسنده در بسیاری از قسمتهای رمان سعی داشته نگاه مستمری نیز به مذهب داشته باشد که به نظر من تنها دلیل این امر گرفتن مجوز جهت نشر کتاب بوده وگرنه هیچ تاثیر مثبتی در خواننده ی یک رمان نمی تواند داشته باشد این که نویسنده به طور مکرر قرآن خواندن ماهنوش را بر بالای سر بیمار رو به مرگ را عنوان نماید چرا که وقتی ماهنوش نذر میکند برای سلامتی فرزندش ختم قرآن بکند در نهایت می بینیم که فرزند او مرده به دنیا می آید!!!...این تناقض دید یک نویسنده به مذهب را نمایش میدهد و از دیدگاه من که خواننده ی این اثر هستم تالیف بخشهای مرتبط با مذهب تنها جهت گرفتن جواز برای نشر این اثر بوده و بس!

در انتهای رمان نیز جامعه ی آرمانی نویسنده که همانا تکیه کردن زن به مرد می باشد محقق می شود و داستان پایانی خوش دارد.

خسته نباشید خانم منجزی عزیز منتظر آثار ارزشمند دیگر شما هستم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد