کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

کتابخانه

کتابخانه ی شخصی من و توضیحی بر آنچه میخوانم

صحرای محشر

نام کتاب:صحرای محشر 

نام نویسنده:سیدمحمدعلی جمال زاده 

ناشر:کانون معرفت 

قسمتی از کتاب: 

نمی دانستم چه جواب بدهم و نمی فهمیدم مقصودش از این حرفها چیست و لاینقطع اشک می ریختم.گفت اشکت را پاک کن و این گیلاس عرق را هم به سلامتی من بخور تا ببینم وضع دنیا از چه قرار است.بنای قسم و آیه را گذاشتم که من هرگز لبم به این جور چیزهای حرام نرسیده و سرم را ببرند لب تر نخواهم کرد.قاه قاه خندید و گفت بسیار خوب حالا عرق نمیخواهی بخوری مزه که حرام نیست از این مزه ها بخور و با دست خودش لقمه ای ساخته به من تعارف کرد...ص118 

نظر من درباره ی این کتاب: 

طنزی به معنای واقعی در رابطه با اعتقادات و عقاید انسانها در رابطه با جهان پس از مرگ که با زیبایی و شیوایی خاص و فصیحی در قالب طنز ایرادهای وارده بر آن عقاید را به باد انتقاد گرفته و در پایان با دلایلی محکم به خواننده اثبات میکند که انسان در این دنیا اگر دست به هر اقدام غیرخدایی و خلاف شرع و احکام میزند فقط و فقط خودش مقصر است و نباید به هیچ وجه شیطان را مقصر بداند چرا که در جای جای احکام الهی و در تمام ادیان تبری از شیاطین و وسوسه های آنان را خدای متعال متذکر شده است پس اگر کسی آلوده به هر نوع گناهی ائم از دروغ؛تهمت؛غیبت؛دزدی؛ریا؛ربا؛قتل؛تجاوز؛سالوسی و...شود فقط و فقط خود انسان مقصر است و نباید آنرا وسوسه های شیطانی بداند و معتقد گردد که توسط شیطان گمراه گشته...خواندن این کتاب اثر بسیار زیادی بر روح و روان و ذهنیت من گذاشته که همیشه در یادم خواهد ماند!

شما که غریبه نیستید

نام کتاب:شما که غریبه نیستید 

نام نویسنده:هوشنگ مرادی کرمانی 

ناشر:انتشارات معین 

چاپ چهارم ۱۳۸۴ 

قسمتی از کتاب: 

ننه بابا از حافظ خواندن ها و فال گرفتن ها و تعریف های عموقاسم؛چیزهایی یاد گرفته است.آغ بابا؛اهل سیاست است.شبها دست مرا می گیرد و چراغ دستی را بر میدارد.می رویم خانه ی آقای دژند که رادیوی بزرگی دارد.می نشیند پای رادیو.سیگاری آتش میزند؛تسبیحش را می چرخاند به حرفهای رادیو گوش میدهد.گاهی حرص میخورد.گاهی هم خوشحال می شود.نه دلیل حرص و جوش خوردنش را می فهمم و نه دلیل خوشحال شدنش را...ص98 

نظر من درباره ی این کتاب: 

وقتی این کتاب را می خواندم حتی لحظه ایی دلم نمی خواست آنرا زمین بگذارم.مثل همیشه شاهکاری دیگر از استاد گرانقدر آقای مرادی کرمانی که با خواندن آن در خیال به زمانهای دور و کودکی خودم سفر میکنم این بار نیز چنین شد.به قدری زیبا و ملموس وقایع رو به قلم آورده که در تمام لحظات پا به پای شخصیت داستان پیش می رفتم و زیبایی داستان هزاران برابر شده بود برایم وقتی میدانستم این کتاب و ماجرای آن زندگی واقعی خود جناب هوشنگ مرادی کرمانی است.درباره ی کتابهای رئال به عقیده ی من هیچ وقت نمیشه نظر خاصی ارائه داد و ایرادی بر روند ماجرا گرفت زیرا وقایع نگاری چیزی نیست که بشود با سلیقه و اختیار در آن دخل و تصرفی کرد و آثار آقای کرمانی فقط و فقط تحسین خواننده را در پایان بر می انگیزد که صد البته همیشه هم آثار ایشان شایسته ی تقدیر و سپاس دارند. 

سلطانه

نام کتاب:سلطانه 

نام نویسنده:کالین فالکنر 

مترجم:جواد سیداشرف 

ناشر:انتشارات زرین 

چاپ:۲۳مرداد۱۳۸۷ 

نظر من درباره ی این کتاب: 

کتابی ارزشمند که خوندنش رو به تمام دوستداران رمان و تاریخ میشه پیشنهاد داد.
توضیحی زیبا در قالب رمان که تاریخ ترکان عثمانی و زمان سلطنت سلطان سلیمان را به زیبایی هرچه تمامتر به قلم آورده است.نویسنده برای آشکار شدن شخصیتهای رمانش بسیار هوشمندانه عمل میکنه و در حدی بسیار عالی تک تک اونها رو دراماتیزه کرده.تضاد شخصیتی خرم بانو در این رمان به قدری جذاب به قلم آورده شده که برای لحظاتی خواننده ی رمان اگر یک زن باشه ممکنه از زن بودن خودش ناراحت بشه!!!عشق و علاقه ی خرم به سرزمینش که تا واپسین لحظات با اوست سبب تمام فجایع و قتلهایی است که توسط وی و به دستور او صورت گرفته و اثر این مهر و علاقه به وطن و کینه ی وی به سلطان سلیمان تا بعد از مرگ خرم هم بقایای آن برجا است!!! هیچیک از شخصیتهای داستان در تضاد و تناقض با یکدیگر نیستند و به نوعی در واقع دنیا طلبی و طمع و آز در کلیه ی کاراکترهای این رمان به وضوح نمایش داده شده.همه ی شخصیتهای به حد کافی انگیزه ی عمل را در درون خود دارا می باشند به طوریکه خرم/عباس/سلطان سلیم/سلطان سلیمان/ابراهیم/گلبهار/مصطفی/لوودویچی/و...همه و همه در انجام اعمال و یا ارتکاب جرائمی که در طول ماجرا مرتکب میشوند انگیزه هایی بسیار قوی را در درون خویش چه به صورت پنهان و چه به صورت آشکار پرورانده بوده اند.شخصیتهای این رمان به هیچ وجه تکراری یا کلیشه ایی و ساده نیستند و این خود نشان از مهارت بسیار بالای نویسنده است.شخصیتها به قدری عالی و به جا پرورده شده اند که پس از ارتکاب به هر عملی خود خواننده می تواند عمل آنها را به روشنی توجیه کند!!!
کتاب بسیار عالی و خواندنی است من که واقعا از خوندنش لذت بردم

دزیره

نام کتاب:دزیره 

نام نویسنده:آن ماری سلینکو 

ترجمه:ایرج پزشکزاد 

چاپ هفتم-1365 

ناشر:انتشارات فردوس 

قسمتی از کتاب: 

اما این خانمها نمی توانستند درست راه بروند.چون امپراطور با کمال دقت چشم به پاهای آنها دوخته بود.با وضع نامرتبی راه می رفتند و بهم تنه میزدند.پولت برای اینکه خنده ی خود را در دهن خفه کند دست خود را گاز می گرفت.بعد سروریه و مورا را صدا زدند.آنها هم به صف همسران ژنرالها پیوستند.بعد از آنها من در حالیکه یک کوسن روی دست داشتم به راه افتادم.بعد ژوزفین به حرکت آمد و پارچه ی بلند او را پشت سرش پرنسس های تازه و ژولی و اورتانس می کشیدند...ص227 

نظر من درباره ی این کتاب: 

رمان دزیره به صورت یادداشتهای قهرمان آن و با استفاده از مدارک و اسناد تاریخی معتبر نوشته شده است.او راه دور و دراز و پرپیچ خمی را از خانه ی پدرش در مارسی شروع و تا قصر استکهلم پیش میرود.دختری است با روحیه ی امیدوار که در دوران جوانی بیشترین و بزرگترین اتفاقات زندگیش را تجربه میکند.ساده و بی آلایش است.نویسنده در این رمان وقایع دوران بعد از انقلاب فرانسه از سقوط روبسپیر و ژاکوبن ها و همچنین حوادث حکومت دیرکتوار و کودتای ناپلئون و دوران کنسولی و امپراطوریش و حتی شکست و سقوطش را با دقت و درستی در خلال ماجرای این رمان شرح داده است.نویسنده این رمان را در حین جذابیتش برای خوانندگان رمان تبدیل به تاریخی مشروح و دقیق سالهای آخر قرن18ونخست قرن19درآورده است.

بامداد خمار

نام کتاب:بامداد خمار 

نام نویسنده:فتانه حاج سیدجوادی(پروین) 

چاپ دوازدهم-تهران1376 

ناشر:نشر البرز 

قسمتی از کتاب: 

بوی گلاب نمی داد.من با صورت بندانداخته و بزک کرده با لباس ساتن صورتی که برای خواستگاری پسر شازده دوخته بودند نشسته بودم و انگار خواب می بینم.فقط دلم می خواست رحیم که پیش از عقد توی حیاط ایستاده بود زودتر بیاید و مرا ببرد.تا از زیر این نگاههای کنجکاو؛غمگین و یا ناراضی؛از این برو بیای مصنوعی که دایه و دده خانم به راه انداخته بودند؛زودتر خلاص شوم...ص169 

نظر من درباره این کتاب: 

نویسنده برای آشکار شدن شخصیتهای رمان اولین ترفندش بیان ظاهر آنهاست و در واقع هر شخصیت را می توان بر مبنای ظاهر لباسی که بر تن داشته و حالاتی که در چهره نمایان میکند توسط نویسنده شناسایی کرد.شخصیتهای این رمان به حدکافی دراماتیزه شده اند و تضاد شخصیتها در اختلافات طبقاتی و فرهنگی آنها نمود کاملی دارد.شخصیتهای این رمان یعنی رحیم و محبوبه که هر یک با فرهنگی خاص رشد یافته اند پس از ازدواج و پایین افتادن پرده ی عاشقی در تضادی آشکار با یکدیگر به نزاع فرهنگی دچار میشوند و این موضوع در لحظه لحظه ی این رمان هویداست.تک تک کاراکترهای رمان برای خواننده ایی که اندکی نسبت به گذشته و روال زندگی در تهران قدیم آشنایی داشته باشد باور کردنی هستند و نویسنده در بیان ماجرا کاملا" توانسته با کمک شخصیتهای کلیشه ایی و ساده و تکراری اما اثری ژرف بر ذهن خواننده حک نماید.شخصیتهایی که در این رمان به خوبی پرورده شده اند محبوبه/پدرش/رحیم/مادررحیم هستند یعنی دو عاشق بی تجربه و دو انسان بالغ.هر چهار نفر این افراد شخصیتهایی جامع دارند و حتی امروز نیز در جامعه ی خود کم از این دست نمی بینیم.شخصیت محبوبه تنها شخصیت در حال تکوین رمان است!تغییرات شخصیتی او با توجه به رشد سنی اش کاملا" چشمگیر و قابل باور می باشد.انگیزه ی کافی برای محبوبه در این تغییر زمانی رخ میدهد که او در نهان معترف به اشتباه خویش در انتخاب رحیم و درک فرهنگ تربیتی وی با خویشتن میگردد.نویسنده به حد کافی فرصت لازم را جهت رشد شخصیت محبوبه داده است که این فرصت با تجربه هایی تلخ برای محبوبه(از دست دادن فرزندش/سقط جنین و نقص عضوش تا آخر عمر و...)همراه بوده است.داستان تاثیر مستقیم عاطفی را به روی خواننده هدف گرفته و در این امر بسیار موفق عمل کرده است.در سرتاسر این رمان عاطفه به قدر کافی دراماتیزه شده و در هیچ کجا نویسنده دچار احساسی آبکی در تالیفش نگشته است.